بروکر و کارگزاری فارکس در ایران: سایت رسمی بروکر فارکس ایران

تبلیغات

فصل 3: مسئولیت پذیری در تجارت در بازارهای مالی دنیا

گرچه کلمه «مسئولیت پذیری» ساده به نظر می رسد، اما نه درک این مفهوم آسان است و نه به راحتی می توان آن را در تجارت به اجرا گذاشت. همه ما این کلمات را شنیده ایم و آنقدر در زندگی مان با لزوم مسئولیت پذیری روبرو شده ایم که ممکن است به این دلیل که دقیقاً معنای این عبارت را می دانیم آن را نادیده بگیریم.

مسئولیت پذیری در تجارت و یادگیری اصول مناسب موفقیت به طور غیرقابل تفکیکی با یکدیگر مرتبط هستند. باید روشهایی که در آن برای موفقیت خود به عنوان یک معامله گر مسئول هستید یا نیستید را با تمام تاروپود وجودتان درک کنید. تنها در این صورت می توانید خصوصیاتی را ایجاد کنید که به شما اجازه می دهند به گروه منتخب معامله گرانی که همواره در بازارها موفق هستند بپیوندید.

در پایان فصل 1، من ایده ی گام برداشتن به سوی تصویری از آینده تان را معرفی کردم؛ به عبارت دیگر، معامله گر همواره موفقی که می خواهید به آن تبدیل شوید هنوز وجود ندارد. شما یک ورژن جدید از خودتان را ایجاد می کنید، مانند مجسمه سازی که پیکر یک مدل را بر روی سنگ می تراشد.

شکل دادن به محیط ذهنی تان

ابزاری که شما برای خلق کردن این ورژن جدید خود استفاده می کنید، تمایل و اشتیاق شما به یادگیری بوده و چاشنی آن آرزوی کسب موفقیت است. اگر تمایل و خواسته، ابزار اصلی شما برای یادگیری هستند، پس واسط شما چیست؟ هنرمندی که مجسمه می سازد می تواند با واسط های متعددی کار کند – به عنوان مثال خاک رس، سنگ مرمر یا فلز – اما اگر می خواهید یک ورژن جدید از شخصیت خود را بسازید که شما را به عنوان یک معامله گر همواره موفق بیان کند، تنها چیزی که در دست دارید باورها و نگرش های تان است. واسط تلاش هنری شما محیط ذهنی تان خواهد بود که در آن با تمایل خود به یادگیری می توانید باورها و نگرش های لازم برای دستیابی به هدف نهایی خود را دوباره ایجاد کرده و بکار ببندید.

من فرض می کنم که هدف نهایی شما رسیدن به ثبات است. اگر شما مانند اکثر معامله گران هستید، پتانسیل کامل فرصت هایی که در اختیار دارید را درک نمی کنید. برای درک هرچه بهتر این پتانسیل و اینکه در زندگی خود آن را به یک واقعیت تبدیل کنید، هدف اصلی شما باید این باشد که یاد بگیرید چگونه مانند یک معامله گر همواره موفق فکر کنید.

به یاد داشته باشید که بهترین معامله گران به چندین روش منحصر به فرد فکر می کنند. آنها ساختار ذهنی ای به دست آورده اند که آنها را قادر می سازد بدون ترس تجارت کنند و در عین حال آنها را از بی پروایی و انجام اشتباهاتی از روی ترس باز می دارد. این ذهنیت دارای چندین مؤلفه است، اما نکته اصلی این است که معامله گران موفق عملاً اثرات ترس و بی پروایی را از تجارت خود حذف کرده اند. این دو ویژگی اساسی آنها را قادر می سازد که نتایج سازگاری کسب کنند.

وقتی این ذهنیت را به دست آوردید، شما هم می توانید بدون ترس تجارت کنید. به این ترتیب، دیگر در برابر خطاهای متعدد از روی ترس که ناشی از توجیه عقلی، تحریف ناخودآگاه اطلاعات، تردید، عجله و یا امیدواری هستند آسیب پذیر نخواهید بود. وقتی که این ترس از بین می رود، هیچ دلیل برای ارتکاب این اشتباهات وجود نداشته و در نتیجه آنها عملاً از تجارت شما حذف خواهند شد.

با این حال، حذف ترس تنها نیمی از این معادله بوده و نیمه دیگر آن نیاز به ایجاد محدودیت است. معامله گران برتر آموخته اند که داشتن نظم و انضباط درونی یا یک مکانیسم ذهنی برای خنثی کردن تأثیرات منفی سرخوشی یا اعتماد به نفس بیش از حد – که از مجموعه ای از معاملات موفق نشأت می گیرد – بسیار اهمیت دارد. اگر یک معامله گر یاد نگرفته باشد چگونه خود را تحت نظارت و کنترل داشته باشد، موفقیت می تواند برای او بسیار خطرناک باشد.

اگر از این پیش فرض شروع کنیم که معامله گران برای ایجاد ثبات باید تلاش های خود را بر روی ایجاد طرز فکر مناسب یک معامله گر متمرکز کنند، پس به راحتی می توان فهمید که چرا بسیاری از معامله گران موفق نمی شوند. آنها به جای یادگیری فکر کردن مانند یک معامله گر، به چگونگی کسب درآمد بیشتر از طریق یادگیری درباره بازارها فکر می کنند. ناگفته نماند که نیفتادن در این دام تقریباً غیرممکن است. عوامل روانشناختی متعددی وجود دارند که باعث می شوند تصور کنید آنچه که شما در مورد بازارها نمی دانید منجر به ضرر و عدم نتیجه گیری مداوم و سازگار می شود.

با این حال، این امر درست نیست. ثباتی که به دنبال آن می گردید در بازارها وجود ندارد، بلکه در ذهن تان است. این نگرش ها و باورها درباره اشتباه کردن، از دست دادن پول و تمایل به بی پروایی (زمانی که احساس خوبی دارید) هستند که منجر به اکثر ضررها می شوند و نه تکنیک یا دانش بازار.

به عنوان مثال، اگر می توانستید یکی از دو معامله گر زیر را برای مدیریت پول خود انتخاب کنید، کدامیک را انتخاب می کردید: معامله گر اول از یک تکنیک تجاری ساده و احتمالاً حتی متوسط استفاده می کند، اما طرز فکری دارد که او را در برابر تحریف ناخودآگاه اطلاعات بازار، تردید، توجیه عقلی، امیدواری و یا تصمیم عجولانه آسیب پذیر نی کند. معامله گر دوم یک تحلیلگر بسیار عالی است، اما هنوز بر اساس ترس های معمول به فعالیت می پردازد که او را در برابر تمام عوامل روانشناختی که معامله گر اول از آنها رهاست آسیب پذیر می کند. انتخاب درست باید برای شما واضح باشد. معامله گر اول با پول شما نتایج بسیار بهتری کسب خواهد کرد.

نگرش، منجر به نتایج کلی بهتری نسبت به تحلیل یا تکنیک می شود. البته، وضعیت ایده آل داشتن هر دو آنها است، اما شما به هر دو آنها نیاز ندارید، زیرا اگر نگرش صحیحی داشته باشید – یعنی دارای طرز فکر درستی باشید –هر چیز دیگری درباره تجارت نسبتاً آسان، حتی ساده و مطمئناً سرگرم کننده تر خواهد بود. من می دانم که باور این امر ممکن است برای برخی از شما دشوار و یا حتی ناراحت کننده باشد، به ویژه اگر سالهاست که تلاش می کنید تا همه چیز را در مورد بازارها یاد بگیرید.

جالب اینجاست که اکثر معامله گران وقتی شروع به تجارت می کنند از هر زمان دیگری در حرفه تجاری شان به روش فکری لازم برای تجارت نزدیک تر هستند. بسیاری از افراد با مفهوم غیرواقعی خطرات ذاتی این حرفه شروع به تجارت می کنند. این امر به ویژه زمانی صادق است که اولین معامله آنها موفق باشد. سپس آنها با نگرانی کمتر – از آنچه احتمال غیر قابل قبول ضرر محسوب می شود – وارد معامله بعدی می شوند. موفقیت های بعدی آنها را متقاعد می کند که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و تجارت آسان ترین راه برای کسب درآمد است.

این عدم ترس به عنوان یک حالت بی دغدغه تفسیر می شود، شبیه حالتی از ذهن که بسیاری از ورزشکاران بزرگ آن را «تمرکز» توصیف می کنند. اگر تاکنون فرصت تجربه این نوع تمرکز در یک ورزش را داشته اید، بنابراین می دانید که این یک حالت ذهنی است که در آن هیچ ترسی وجود ندارد و عمل و عکس العمل شما به صورت خود به خود اتفاق می افتد. در این حالت، شما گزینه های دیگر یا عواقب آن را در نظر نگرفته و به خود شک نمی کنید. شما در لحظه حضور دارید و «اقدام لازم را انجام می دهید.» هر اقدامی که انجام می دهید درست همان چیزی است که باید انجام شود.

اکثر ورزشکاران به این حالت نمی رسند، زیرا آنها هرگز بر ترس از اشتباه کردن غلبه نمی کنند. ورزشکارانی که به این حالت که در آن هیچ گونه ترسی از عواقب اشتباه کردن وجود ندارد می رسند معمولاً به صورت کاملاً خودجوش به «این سطح از تمرکز» دست پیدا می کنند. ضمناً حالت تمرکز روانشناختی، شرایطی نیست که بتوانید خودتان را به زور وارد آن کنید – آنگونه که می توانید خودتان را تحت شرایطی وادار به مقاومت کنید. این یک حالت ذهنی ذاتاً خلاقانه است و معمولاً با فکر کردن به اقدامات تان در یک سطح عقلانی یا آگاهانه به سرعت از آن خارج خواهید شد.

حتی اگر نتوانید خودتان را مجبور به ورود به این حالت ذهنی کنید، می توانید با ایجاد یک نگرش موفق مثبت شرایط ذهنی مناسب را برای تجربه «این تمرکز» به وجود بی آورید. من یک نگرش موفق مثبت را به عنوان انتظار نتیجه مثبت از تلاش های تان تعریف می کنم، با پذیرش این نکته که هر نتیجه ای که بگیرید بازتاب کاملی است از سطح پیشرفت شما و آنچه باید یاد بگیرید تا بهتر انجام دهید.

این چیزی است که ورزشکاران بزرگ از آن برخوردارند: یک نگرش موفق که آنها را قادر می سازد به آسانی اشتباهات شان را جبران کرده و به مسیر خود ادامه دهند. افراد دیگر درگیر انتقاد منفی از خود، پشیمانی و ترحم به خود می شوند. ناهنجاری جالب تجارت این است که اگر با یک معامله موفق شروع کنید، شما به صورت خودکار و بدون اینکه یک نگرش با نشاط (که محصول جانبی یک نگرش موفق است) را در خود پرورانده باشید آن را تجربه خواهید کرد. ممکن است کمی گیج کننده به نظر برسد، اما این امر مفاهیم عمیقی را در بر دارد.

اگر چند معامله موفق می تواند شما را وارد ذهنیت بی دغدغه ای کند که یک مؤلفه اصلی برای موفقیت شما به حساب می آید، اما از آنجایی که این امر بر اساس نگرش های مناسب پایه گذاری نشده است، می تواند شما را دچار سوء تفاهم شدید در مورد ماهیت تجارت کند و در نهایت منجر به فاجعه عاطفی و مالی شود.

انجام چند معامله موفق به این معنی نیست که شما تبدیل به یک معامله گر شده اید، اما اینگونه حس می کنید، زیرا این موفقیت ما را در حالت ذهنی ای قرار می دهد که تنها موفق ترین افراد آن را به طور مدام تجربه می کنند. واقعیت این است که شما برای انجام یک معامله موفق حتی به ذره ای مهارت نیاز ندارید و اگر انجام یک معامله موفق بدون حتی کوچکترین ذره ای از مهارت امکان پذیر باشد، مطمئناً می توان در معاملات بعدی نیز موفق شد. من چندین نفر را می شناسم که حرفه تجاری خود را با یک سری معاملات موفق قابل توجهی شروع کرده اند.

وقتی اعتماد به نفس دارید و احساس ترس یا نگرانی به خود راه نمی دهید، انجام یک سری معاملات موفق کار دشواری نیست، زیرا به آسانی می توانید خود را در یک جریان یا یک نوع ریتم طبیعی قرار دهید که در آن آنچه که باید انجام شود واضح و بدیهی به نظر می رسد. گویا بازار با صدای بلند به شما می گوید که چه زمانی بخرید و چه زمانی بفروشید و شما به پیچیدگی تحلیلی بسیار کمی نیاز دارید. البته به این دلیل که هیچ ترسی ندارید، می توانید معاملات خود را بدون هیچ استدلال یا درگیری درونی اجرا کنید.

نکته ای که می خواهم بیان کنم این است که موفقیت در هر موردی بیشتر حاصل نگرش است. مطمئناً بسیاری از مردم از این امر آگاه هستند، اما در عین حال، اکثر مردم نقش مهم نگرش در نتایج خود را درک نمی کنند. در اکثر ورزش ها یا سایر فعالیت های رقابتی، شرکت کنندگان باید مهارت های بدنی و همچنین ذهنی خود را در قالب استراتژی توسعه دهند. اگر رقبا از لحاظ مهارت با یکدیگر رقابت کنند، افرادی که دارای مهارت های برتری هستند معمولاً (اما نه همیشه) برنده خواهند شد. وقتی یک حریف ضعیف یک حریف برتر را شکست می دهد، چه عاملی تعیین کننده است؟ وقتی که هر دو حریف با یکدیگر برابر هستند چطور؟ چه عاملی باعث سنگینی کفه ترازو به این طرف یا آن طرف می شود؟ در هر دو حالت، پاسخ نگرش است.

چیزی که یادگیری تجارت را بسیار جذاب و در عین حال دشوار می کند این است که شما واقعاً به مهارت های زیادی نیاز ندارید، بلکه تنها به یک نگرش موفق واقعی احتیاج دارید. تجربه چند معامله موفق می تواند احساس برنده بودن در شما به وجود بی آورد و این احساس چیزی است که مجموعه ای از معاملات موفق را حفظ می کند. به همین دلیل یک معامله گر تازه کار می تواند یک سری معاملات موفق پی در پی داشته باشد، در حالیکه بهترین تحلیل گران بازار برای دستیابی به چنین نتایجی حاضرند دست به هر اقدامی بزنند. تحلیلگران این مهارت ها را دارند، اما از این نگرش موفق برخوردار نیستند. آنها بر اساس ترس فعالیت می کنند. معامله گر تازه کار به این دلیل احساس نگرش موفق را تجربه می کند که نمی ترسد؛ اما این بدان معنا نیست که او دارای یک نگرش موفق است؛ این تنها یعنی او تاکنون هیچ گونه درد ناشی از فعالیت های تجاری را تجربه نکرده است که او را بترساند.

واکنش نشان دادن به ترس

در نهایت، معامله گر تازه کار ما صرف نظر از اینکه چه احساس مثبتی دارد ضرر و اشتباه را تجربه خواهد کرد. شکست و اشتباه کردن واقعیت های اجتناب ناپذیر تجارت هستند. مثبت ترین نگرش قابل تصور به همراه بهترین مهارت های تحلیلی هم نمی توانند در نهایت از شکست یک معامله گر جلوگیری کنند. بازارها بسیار نامنظم هستند و متغیرهای زیادی وجود دارند که معامله گران باید آنها را برای اتخاذ تصمیمات درست در نظر بگیرید.

اما وقتی که معامله گر تازه کار در نهایت شکست می خورد چه اتفاقی می افتد؟ این چه تأثیری بر روی ذهنیت بی دغدغه ای او خواهد داشت؟ این پاسخ ها به انتظارات او قبل از ورود به معامله و نحوه ی تفسیر وی از تجربه ای که کسب کرده بستگی دارد. به علاوه، نحوه ی تفسیر این تجربه حاصل باورها و نگرش های او است.

اگر او بر اساس این باور فعالیت می کند که هیچ راه ممکنی برای جلوگیری از ضرر وجود ندارد چطور؟ زیرا از دست دادن سرمایه نتیجه طبیعی تجارت است که این به عنوان مثال با خرید غذا توسط صاحب یک رستوران فرقی ندارد. علاوه بر این، فرض کنیم که او به طور کامل ریسک را پذیرفته است، به این معنی که او تمام مواردی که در غیر این صورت در مورد رفتار بازار چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی غیرقابل قبول بودند را در نظر گرفته است. با این باورها و انتظارات، بعید به نظر می رسد که او در نگرش خود یک نوع رکود را تجربه کند و به سادگی به معامله بدی خود ادامه می دهد. ضمناً این یک نمونه از یک مجموعه ی ایده آل از باورها و نگرش های تجاری است.

اکنون فرض کنید که او به طور کامل ریسک را نپذیرفته است. اگر انتظارات وی به جز آنچه خود او می خواست رفتار دیگری از بازار را در نظر نگرفته باشد چطور؟ از این منظر ذهنی، اگر بازار کاری که او می خواهد را انجام ندهد، او احساس درد عاطفی می کند. انتظارات، بازنمودهای ذهنی ما از چگونگی ظاهر، احساس، طعم، مزه و بوی لحظات آتی در این محیط هستند. با توجه به میزان انرژی ای که در پشت انتظار وجود دارد، وقتی که این امر برآورده نشود می تواند به شدت آسیب زننده باشد.

از بین دو دیدگاه متفاوتی که درباره آن توضیح دادم، احتمال اتخاذ کدامیک توسط معامله گر تازه کار ما بیشتر است؟ البته که دیدگاه دوم. تنها بهترین معامله گران به دیدگاهی که در سناریوی اول شرح داده شد می رسند. همانطور که در فصل اول اشاره کردم، به جز اینکه این معامله گران برتر در خانواده های موفق تجاری به دنیا آمده باشند یا از مربیگری معامله گران فوق العاده ای برخوردار بوده باشند (که بدین وسیله نگرش های مناسب در مورد ریسک و ضرر از همای ابتدای کارشان در آنها القا شده باشد) تقریباً همه آنها قبل از درک اینکه باید برای موفقیت مداوم تفکر کنند تجربه مشترک شکست در یک یا چند مورد را داشته اند.

همانطور که اکثر افراد به اشتباه تصور می کنند، چیزی که موفقیت این معامله گران را نشان می دهد یک تغییر اساسی در نگرش آنها و نه یک درک عالی درباره بازارها است. این فرض نادرست به این دلیل در بین معامله گران رواج دارد که تعداد کمی از آنها در عمیق ترین سطوح درک می کنند که مؤلفه نگرش در تعیین موفقیت آنها چقدر اهمیت دارد.

می توانیم با اطمینان تصور کنیم که پس از ضرر، معامله گر تازه کار ما دچار درد عاطفی خواهد شد. در نتیجه، کیفیت تجارت وی کاملاً تغییر خواهد کرد. او مطمئناً آن حالت بی دغدغه ذهنی را از دست خواهد داد، اما مهمتر از این، او احساس می کند که بازار این کار را با او کرده است؛ بازار باعث شده که او این درد را تجربه کند؛ بازار با قرار دادن او در ورطه ضرر، احساس پیروزی را از او گرفته است.

توجه کنید که چگونه این معامله گر بازار را برای شکست خود یا آنچه به دست نیاورده سرزنش می کند. همچنین توجه داشته باشید که چقدر طبیعی است که فرد این احساس را داشته باشد. به این فکر کنید که چند مرتبه در زندگی مان، به خصوص در زمان کودکی، در حال انجام کاری که واقعاً از آن لذت می بریم بوده ایم مانند بازی کردن با یک اسباب بازی یا با دوستان مان و یک نفر با قدرت یا اختیار بیشتر جلوی فعالیت ما را گرفته و ما را وادار به انجام کاری که نمی خواستیم کرده است. همه ما چیزهایی را از دست داده ایم، چیزهایی که می خواستیم و یا باور داشتیم که سزاوار آن هستیم از ما انکار شده، از ادامه فعالیتی که در وسط آن بودیم جلوگیری شده و یا از پیگیری ایده ای که به آن علاقه مند بودیم منع شده ایم.

نکته این است که در بسیاری از این شرایط نیازی نبود تنها به این دلیل که نمی توانستیم کاری انجام بدهیم شخصاً مسئولیت آنچه برای ما رخ داده یا دردی که تجربه کرده ایم را بپذیریم. ما تصمیم نگرفتیم که وادار به خروج از حالت شادی و نشاطی که در آن بودیم و ورود به یک حالت درد عاطفی شویم. این تصمیم خارج از دست ما، مخالف خواسته ما و معمولاً کاملاً ناگهانی بوده است. اگرچه ممکن است به ما گفته باشند که مسئولیت آنچه برای ما اتفاق افتاده بر عهده ما بوده است، احتمالاً آن را باور نکرده یا متوجه نشده ایم.

آنچه بدیهی است و به راحتی می توان با آن ارتباط برقرار کرد این است که ما در حال لذت بردن بودیم و شخصی این لذت را از ما گرفته و به جای آن درد را به ما هدیه داده است. این انتخاب ما نبود. علت درد ما یک منبع بیرونی داشت؛ بنابراین، نیرویی که در آن لحظه به ما فشار آورد باید سرزنش شود. ما یاد گرفتیم که نه تنها احساس خوب می تواند فوراً و بدون اینکه حتی تقصیری داشته باشیم با احساس بد جایگزین شود، بلکه با خیانت آشنا شدیم. ما به این دلیل احساس خیانت کردیم که بسیاری از این شرایط کاملاً غیر منتظره یا غیر قابل پیش بینی بودند، یعنی ما برای پتانسیل رفتاری برخی از افراد زندگی مان آماده نبودیم. اگر رفتار آنها باعث شد که به یک حالت درد عاطفی دچار شویم، طبیعتاً احساس می کردیم که به ما خیانت شده است.

به عنوان یک یادداشت جانبی، احساس می کنم که گفتن این نکته حائز اهمیت است که بسیاری از تجربیات دردناک گذشته نتیجه ی اقدامات والدین و معلمان خوش نیتی بوده که بسیاری از آنها باور داشتند آنچه انجام می دهند در آن زمان به نفع ما بوده است. بهترین مثال کودکی است که با یک اسباب بازی خطرناک بازی می کند. اگر اسباب بازی را از او بگیرید، او شروع می کند به گریه کردن و ابراز درد عاطفی ای که تجربه می کند. اگر با کودکی کم سن و سال یا نابالغ برخورد کنیم، به احتمال زیاد او به دلایل معقولی که چرا نمی تواند با این اسباب بازی، بازی کند گوش نخواهد داد.

اما در عین حال، بسیاری از افراد در خانواده های نابالغ و غیر معقول متولد شده یا با معلمان، مربیان یا کارمندانی که از لحاظ عاطفی آشفته هستند روبرو می شوند که به طور ناخودآگاه یا عمداً مشکلات خود را به افرادی که تصور می کنند قدرت کمتری دارند تحمیل می کنند. نکته بدتر این است که افرادی که تمایل به قربانی کردن دیگران دارند آنقدر باهوش هستند که به گونه ای این کار را انجام دهند که فرد قربانی باور کند او منجر به این درد شده است. در هر صورت، چه این تجربیات دردناک نتیجه یک عمل از روی عشق یا به عمد باشد، این چیزی است که هریک از ما باید برای خودمان تعیین کنیم.

نکته اصلی این است که ما وقتی به عنوان یک بزرگسال وارد عرصه تجارت می شویم نمی دانیم چقدر طبیعی است که تغییر فوری از شادی به درد که اغلب در زمان کودکی تجربه کرده ایم را با همان تغییر فوری از شادی به درد که در زمان تجارت اتفاق می افتد پیوند دهیم. پیامدهای این امر این است که ما یاد نگرفته ایم که خطرات ذاتی تجارت را بپذیریم و نمی دانیم چگونه از خود در برابر این پیوستگی های طبیعی بین گذشته و حال محافظت کنیم و در نهایت به جای مسئولیت پذیری، بازار را برای نتایجی که به دست می آوریم سرزنش می کنیم.

هرچند اکثر افرادی که تجارت می کنند خود را بزرگسالان مسئولی در نظر می گیرند، با این حال، تنها بهترین معامله گران به جایی می رسند که بتوانند مسئولیت کامل هر معامله را بپذیرند. هر فردی تا حدودی فرض می کند که مسئولیت پذیر است؛ اما واقعیت این است افراد می خواهند که بازار این کار را برای آنها انجام بدهد. یک معامله گر معمولی می خواهد که بازار انتظارات، امیدها و آرزوهای او را برآورده کند.

ممکن است جامعه اینگونه باشد اما بازارها اینگونه نیستند. در جامعه، ما می توانیم انتظار داشته باشیم که افراد دیگر به طرز معقول و مسئولانه رفتار کنند. وقتی که آنها اینگونه عمل نمی کنند و ما در نتیجه عمل آنها رنج می بریم، جامعه درمانی برای اصلاح عدم تعادل ایجاد شده ارائه می دهد تا مجدداً ما را کامل کند. از سوی دیگر، بازار هیچ مسئولیتی ندارند که چیزی به ما بدهد و یا کاری کند که به نفع ما باشد. شاید درباره بازارها اینگونه تبلیغ نشود و مسلماً این چیزی نیست که آنها می خواهند به تصویر بکشند، اما واقعیت این است که هر معامله گری که در بازارها شرکت می کند برای بهره بردن خودش است. تنها راهی که یک معامله گر می تواند سود کند این است که معامله گر دیگری ضرر کند، خواه این ضرر به دلار واقعی به عنوان مثال در یک معامله فیوچرز و یا یک فرصت از دست رفته در تجارت سهام باشد.

وقتی که در یک معامله شرکت می کنید، شما این عمل را به انتظار کسب درآمد انجام می دهید. هر معامله گر دیگری که در دنیا تجارت می کند نیز به همین دلیل این کار را انجام می دهد. وقتی که از این منظر به رابطه خود با بازار نگاه می کنید، می توانید بگویید که هدف شما دریافت پول از بازارها است، اما به طور مشابه هدف اصلی بازارها هم این است که پول و فرصت را از شما بگیرند.

اگر بازار متشکل از گروهی از افراد است که از یکدیگر پول استخراج می کنند؛ بنابراین، بازار در قبال فرد معامله گر چه مسئولیتی دارد؟ بازار هیچ مسئولیتی به جز پیروی از قوانینی که برای تسهیل این فعالیت تعیین کرده است ندارد. نکته این است که اگر تاکنون بازار را سرزنش کرده و یا احساس خیانت کرده اید، پس پیامدهای آنچه به معنای شرکت در بازی مجموع صفر (Zero Sum Game) است را به اندازه کافی در نظر نگرفته اید. هر درجه ای از سرزنش به این معنا است که شما این واقعیت را نپذیرفته اید که بازار علی رغم آنچه می خواهید، فکر می کنید، یا تلاشی که برای تجارت به خرج می دهید هیچ وظیفه ای در قبال شما ندارد.

در بازار، ارزشهای عادی اجتماعی مبادله مد نظر قرار گرفته نمی شوند. اگر شما این موضوع را نفهمید و راهی برای آشتی دادن تفاوت های بین هنجارهای اجتماعی که با آن بزرگ شدید و نحوه ی کار بازار پیدا نکنید، همچنان با این باور که این امر به نفع شما است به طرح امیدها، آرزوها و خواسته های خود در بازار ادامه خواهید داد. وقتی که اینطور نمی شود، احساس عصبانیت، ناامیدی، آشفتگی و خیانت به شما دست می دهد.

مسئولیت پذیری به معنای تصدیق و پذیریش در عمیق ترین بخش هویت شما است که شما و نه بازار در قبال موفقیت و یا شکست تان به عنوان یک معامله گر مسئول هستید. مسلماً هدف بازار این است که پول تان را از شما جدا کند، اما در پروسه انجام این کار بازار همچنین فرصت های نامحدودی برای شما فراهم می کند تا از آن پول دریافت کنید. وقتی که قیمت ها حرکت می کنند، این حرکت نشان دهنده اقدامات جمعی همه افرادی است که در آن لحظه در بازار شرکت می کنند. بازار همچنین اطلاعاتی در مورد خود ارائه می دهد و پروسه ورود و خروج از معاملات را به شدت آسان می کند (البته بسته به تعداد افراد شرکت کننده).

از دید فرد، حرکت قیمت، اطلاعات و توانایی ورود و خروج از معاملات نشانگر فرصت هایی برای دیدن چیزی و عمل به آنچه درک می شود است. در طی هر لحظه ای که بازار باز است، شما فرصتی دارید که وارد یک پوزیشن شوید، مقدار آن را کاهش دهید، به آن بی افزایید و یا از آن خارج شوید. اینها همه فرصت هایی هستند تا از طریق کسب سود و یا حداقل با کاهش ضرر خود را غنی سازی کنید.

بگذارید سؤالی را مطرح کنم: آیا در قبال برآورده کردن انتظارات، امیدها، رویاها و خواسته های معامله گر دیگری احساس مسئولیت می کنید؟ البته که اینطور نیست. حتی پرسیدن این سؤال پوچ و بی معنی به نظر می رسد. با این حال، اگر در برهه ای از زمان بازار را سرزنش کرده و احساس خیانت کردید، این اساساً همان کاری است که انجام داده اید. در واقع شما انتظار دارید که اقدامات جمعی همه افراد شرکت کننده در بازار به گونه ای باشد که آنچه را که می خواهید به شما ارائه دهد. شما باید برای خودتان یاد بگیرید که چگونه آنچه می خواهید را از بازارها کسب کنید. اولین قدم مهم در این پروسه ی یادگیری، مسئولیت پذیری کامل و مطلق است.

مسئولیت پذیری به این معنا است که باور داشته باشید تمام نتایج شما حاصل عملکرد خودتان است؛ اینکه این نتایج حاصل از تفسیرهای شما از اطلاعات بازار، تصمیماتی که می گیرید و اقداماتی که انجام می دهید است. پذیرش هر چیزی به جز مسئولیت کامل، دو مانع مهم روانشناختی ایجاد می کند که جلوی موفقیت شما را خواهد گرفت. اول، شما یک رابطه خصمانه با بازار ایجاد می کنید که شما را از جریان مداوم فرصت ها خارج می کند. دوم، شما به غلط به این باور می رسید که مشکلات تجاری و عدم موفقیت شما می تواند از طریق تحلیل بازار اصلاح شود.

بیایید اولین مانع را در نظر بگیریم. وقتی درجه ای از مسئولیت را برای پول درآوردن یا کاهش ضرر خود به گردن بازار بی اندازید، به این ترتیب به راحتی می توان بازار را در قالب یک دشمن در نظر گرفت. وقتی که انتظار دارید بازار عمل متفاوتی انجام دهد، شکست در شما همان احساسات کودکانه از درد، عصبانت، نارضایتی و ناتوانی را ایجاد می کند که همه ما وقتی کسی چیزی را از ما گرفت، آنچه که می خواستیم را به ما نداد و یا اجازه نداد کاری که می خواستیم انجام بدهیم را تجربه کردیم.

هیچ کس دوست ندارد احساس انکار شدن را تجربه کند، به ویژه اگر باور داشته باشیم که رسیدن به آنچه می خواهیم موجب خوشحالی ما خواهد شد. در هر یک از این موقعیت ها، چیزی یا شخصی به گونه ای خاص مانع ما شده است؛ به عبارت دیگر، یک نیروی خارجی بر خلاف نیروی درونی خواسته ها و انتظارات ما عمل کرده است.

در نتیجه، طبیعی است که قدرت یک نیروی خارجی که می دهد و یا می گیرد را به بازار نسبت دهیم؛ اما این واقعیت را در نظر بگیرید که بازار اطلاعات خود را از یک منظر بی طرف ارائه می دهد. این بدان معنا است که بازار نمی داند که شما چه چیزی می خواهید یا انتظار دارید و اهمیتی هم نمی دهد، مگر اینکه شما پوزیشنی را معامله کنید که بتواند تأثیر عمده ای بر قیمت ها داشته باشد. در غیر این صورت، هر لحظه و هر پیشنهاد (خرید و فروش) فرصتی به شما ارائه می دهد تا کاری انجام دهید. شما می توانید در یک معامله شرکت کنید، سود ببرید و یا به عنوان بازنده میدان را ترک کنید. این امر همچنین در مورد آن دسته از معامله گران تالار بورس (Floor traders) صدق می کند که شخصاً توسط دیگر معامله گران تالار بورس شناخته شده اند؛ افرادی که ممکن است پوزیشن شما را نیز بدانند و عمداً از این اطلاعات به ضرر شما استفاده کنند. این یعنی شما باید سریع تر و با تمرکز بیشتر عمل کنید، یا هر محدودیتی که در این زمینه دارید را در نظر گرفته و بر طبق آن به تجارت بپردازید.

از منظر بازار، هر لحظه بی طرف است؛ برای شما که ناظر هستید، هر لحظه و هر تغییر قیمت می تواند معنایی داشته باشد؛ اما این معانی در کجا وجود دارند؟ این معانی بر اساس چیزهایی هستند که یاد گرفته اید و در درون ذهن تان و نه در بازار وجود دارند. بازار این معانی را ارائه نداده و یا اطلاعات ارائه شده را تفسیر نمی کند (با این حال، اگر مایل به گوش دادن باشید همیشه افرادی وجود دارند که حاضرند تفسیری ارائه دهند).

علاوه بر این، بازار نمی داند که شما چگونه یک فرصت یا ضرر را تعریف می کنید. بازار نمی داند که آیا شما آن را به عنوان یک جریان بی پایان از فرصت ها برای ورود و خروج از معاملات هم برای سود و هم برای ضرر در هر لحظه در نظر می گیرید یا آن را به عنوان یک هیولای حریص می پندارید که در هر لحظه آماده است تا پول تان را ببلعد.

اگر جریان بی پایان فرصت های ورود و خروج از معاملات را بدون پشیمانی و انتقاد از خود درک کنید، در این صورت شما در بهترین قالب ذهنی برای اقدام به نفع خود بوده و از تجربیات تان درس خواهید گرفت. از طرف دیگر، اگر آنچه در اطلاعات بازار می بینید به طریقی دردناک باشد، به طور طبیعی سعی می کنید تا آگاهانه یا ناآگاهانه با مسدود کردن این اطلاعات در ضمیر آگاهی خود از این درد دوری کنید. در فرآیند مسدود کردن این اطلاعات، شما به طور سیستماتیک خود را از هر فرصتی برای غنی سازی خود جدا می کنید؛ به عبارت دیگر، شما خود را از جریان فرصت ها جدا می کنید.

علاوه بر این، احساس خواهید کرد که بازار بر علیه شما است، اما تنها در صورتی که انتظار داشته باشید کاری برای شما انجام دهد و یا باور داشته باشید که چیزی به شما بدهکار است. اگر شخصی یا چیزی بر علیه شما است و موجب درد شما می شود، معمولاً چگونه با آن برخورد می کنید؟ شما مجبور به مقابله خواهید بود، اما دقیقاً با چه چیزی مقابله می کنید؟ مطمئناً بازار در حال جنگ با شما نیست. بله بازار پول شما را می خواهد، اما در عین حال این امکان را برای شما فراهم می کند که تا جایی که می توانید از آن سود کسب کنید. اگرچه ممکن است احساس کنید که در حال جنگ با بازار هستید و یا بازار در حال جنگ با شما است، اما واقعیت این است که شما در حال جنگ با عواقب منفی عدم پذیرش کامل اینکه بازار هیچ دینی به شما ندارد هستید و اینکه باید از فرصت هایی که ارائه می دهد کمال استفاده را ببرید (100 درصد و نه حتی یک درجه کمتر).

راه استفاده حداکثری از شرایطی که در آن به شما فرصت های نامحدودی به منظور انجام کاری برای خودتان ارائه می شود این است که با این جریان همراه شوید. بازار در حقیقت دارای یک جریان است. این جریان اغلب نامنظم است، به ویژه در بازه های زمانی کوتاه تر، اما الگوهای متقارنی از خود نشان می دهد که بارها و بارها تکرار می شوند. بدیهی است که همراه شدن با جریانی که مخالف شما است نوعی تناقض است. اگر می خواهید که جریان بازار را حس کنید، ذهن شما باید از ترس، عصبانیت، خیانت، ناامیدی و سرخوردگی رها شود. وقتی که مسئولیت کامل را بر عهده بگیرید دیگر هیچ دلیلی برای تجربه این احساسات منفی نخواهید داشت.

پیشتر اشاره کردم که وقتی مسئولیت را بر عهده نمی گیرید، یکی از مهمترین موانع روانشناختی که می تواند جلوی موفقیت شما را بگیرد این است که شما به اشتباه به این باور می رسید که مشکلات معاملاتی و عدم ثبات شما از طریق تحلیل بازار قابل اصلاح است. برای بیان بهتر این نکته، بیایید برگردیم به معامله گر تازه کارمان که با خیالی آسوده شروع به کار کرده و اولین شکست خود را تجربه می کند.

بعد از یک پیروزی آسان و بی دغدغه، تغییر ناگهانی به درد عاطفی می تواند بسیار تکان دهنده باشد – اما نه آنقدر تکان دهنده که او تجارت را کنار بگذارد. از این گذشته، در ذهن او به هر حال شرایط تقصیر او نبوده است. به جای اینکه دست از تجارت بردارد، حس بزرگی که هنگام موفقیت تجربه کرده است در ذهن او تازه بوده و با عزم او را به ادامه تجارت تشویق خواهد کرد.

تنها در این حالت است که او هوشمندانه تر رفتار خواهد کرد. او قصد دارد تلاش کند و هرچیزی که می تواند را در مورد بازارها یاد بگیرد. کاملاً منطقی است که فکر کنید اگر او می تواند بدون اینکه چیزی بداند موفق شود، پس اگر بیشتر یاد بگیرد می تواند موفقیت بیشتری کسب کند؛ اما مشکل بزرگی وجود دارد که تعداد کمی از معامله گران اغلب زمانی که دیگر کار از کار گذشته است بر آن واقف می شوند. یادگیری در مورد بازارها خوب است و به خودی خود مشکلی ایجاد نمی کند. این دلیل اساسی یادگیری در مورد بازارها است که در نهایت منجر به سقوط او خواهد شد.

همانطور که یک لحظه پیش اشاره کردم، تغییر ناگهانی از شادی به درد معمولاً باعث ایجاد شوک روانی قابل توجهی می شود. افراد معدودی یاد می گیرند که چگونه به روشی سالم با این نوع تجربیات کنار بی آیند. تکنیک هایی وجود دارند، اما به طور گسترده شناخته شده نیستند. پاسخ معمول بیشتر افراد، به ویژه فردی که به تجارت علاقه دارد، انتقام است. برای معامله گران تنها راه کنار گذاشتن ایده ی انتقام تسلط بر بازار است و این امر تنها از طریق شناخت بازار امکان پذیر است (البته آنها اینطور فکر می کنند)؛ به عبارت دیگر، دلیل اصلی اینکه چرا این معامله گر تازه کار در حال یادگیری در مورد بازار است، این است که به بازار غلبه کند تا چیزی را به خودش اثبات کند و از همه مهمتر به بازار اجازه ندهد دوباره به او صدمه بزند. او صرفاً به این دلیل که شیوه ی سیتماتیکی برای کسب موفقیت به خود ارائه دهد در مورد بازار یاد نمی گیرد، بلکه به منظور دستیابی به راهی برای جلوگیری از درد و یا اثبات چیزی که هیچ ارتباطی با مشاهده بازار از یک منظر عینی ندارد این کار را انجام می دهد. او این موضوع را درک نمی کند، اما به محض اینکه این فرض را در ذهن بپروراند که یادگیری در مورد بازار می تواند او را از تجربه درد حفظ کند یا می تواند باعث فروكش شدن حس انتقام در او شود و یا حتی به اثبات چیزی کمک کند، سرنوشت خود را به عنوان یک بازنده مهر موم کرده است.

در واقع آنچه او انجام داده است، ایجاد یک معضل غیر قابل تطبیق است. او در حال یادگیری نحوه ی شناخت و درک الگوهای رفتارهای جمعی بازار است که به خودی خود کار خوبی است. این کار حتی احساس خوبی دارد. او به این دلیل با انگیزه است که فرض می کند در حال یادگیری درمورد بازار است تا موفق شود. در نتیجه، او به طور معمول به جستجوی دانش، یادگیری درباره خطوط روند، الگوهای نمودار، پشتیبانی و مقاومت، شمعدانی ها، پروفایل های بازار، نمودارهای نقطه و خط، امواج الیوت، فیبوناچی اصلاحی، نوسان سازها، استحکام نسبی، استوکاستیک و بسیاری از ابزارهای فنی دیگر است (که آنقدر تعدادشان زیاد است که نمی توان به همه آنها اشاره کرد). گرچه دانش او افزایش یافته است، اما او اکنون در اجرای معاملات خود به مشکل خورده است. او تردید می کند، به خود شک دارد و یا علی رغم تمام سیگنال های واضحی که دریافت می کند اصلاً وارد معاملات نمی شود. اینها همه ناامید کننده و حتی دیوانه کننده هستند، زیرا آنچه اتفاق افتاده کاملاً بی معنی است. او آنچه را که باید، انجام داده است – آموخته است – اما فهمیده که هرچه بیشتر یاد می گیرد کمتر از آن بهره می برد. او هرگز باور نمی کرد که با وقف کردن خود به یادگیری کار اشتباهی انجام می دهد، او به سادگی این کار را به دلایل اشتباه انجام داده است.

اگر بخواهد چیزی را به اثبات برساند نمی تواند تجارت مؤثری داشته باشد. اگر باید پیروز شوید، اگر نیاز دارید که حق با شما باشد، اگر نمی توانید شکست بخورید یا اشتباه کنید، این باعث می شود که مجموعه اطلاعات بازار را دردناک توصیف کنید؛ به عبارت دیگر، هر اطلاعاتی که بازار تولید کند و مخالف خواسته شما باشد را دردناک خواهید دید.

معضل این است که ذهن ما به گونه ای طراحی شده است که از درد فیزیکی و عاطفی جلوگیری کند و یادگیری درباره بازارها اثرات منفی ای که مکانیسم های جلوگیری-از-درد بر روی تجارت مان دارد را جبران نمی کند. همه ماهیت جلوگیری از درد فیزیکی را درک می کنند. اگر به صورت اتفاقی دست خود را بر روی یک جسم داغ ببرید، دست تان به صورت خودکار از گرما دور می شود؛ این یک واکنش غریزی است. با این حال، وقتی صحبت از جلوگیری از درد عاطفی و عواقب منفی ای که در بردارد می شود، به ویژه برای معامله گران، افراد معدودی این دینامیک (مجموعه نیروها) را درک می کنند. درک این اثرات منفی و یادگیری نحوه ی کنترل آگاهانه آنها به روشی که در جهت تحقق اهداف تان به شما کمک کند کاملاً برای پیشرفت شما ضروری است.

ذهن ما چندین راه برای محافظت از ما در برابر اطلاعاتی دارد که یاد گرفته ایم آنها را دردناک در نظر بگیریم. به عنوان مثال، در یک سطح آگاهانه، می توانیم برای ادامه دادن به یک معامله ناموفق توجیه یا دلیل منطقی بی آوریم. برخی از روش های معمول که انجام می دهیم عبارتند از تماس با رفقای معاملاتی مان، گفتگو با بروکرمان و یا مشاهده شاخص هایی که هرگز از آنها استفاده نمی کنیم. ما همه این اقدامات را با هدف جمع آوری اطلاعات غیر دردناک به منظور انکار اعتبار اطلاعات دردناک انجام می دهیم. در یک سطح ناخودآگاه، ذهن ما به طور خودکار تغییر می کند یا تحریف می شود، یا به طور خاص این اطلاعات را از ضمیر آگاهی مان خارج می کند؛ به عبارت دیگر، ما به طور آگاهانه نمی دانیم که مکانیسم های جلوگیری-از-درد اطلاعات ارائه شده توسط بازار را حذف می کنند یا تغییر می دهند.

تجربه حضور در یک معامله ناموفق را در نظر بگیرید که بازار به طور مداوم higher highs و higher lows یا lower highs و lower lows در مقابل پوزیشن شما قرار می دهد، با این وجود شما از قبول اینکه در یک معامله ناموفق هستید سر باز می زنید، زیرا تمام توجه خود را بر روی تیک هایی (Ticks) متمرکز کرده اید که به نفع شما هستند. به طور متوسط، شما از هر چهار یا پنج تیک تنها یک تیک در جهت خودتان دریافت می کنید، اما این مهم نیست، زیرا هر باری که یک تیک دریافت می کنید متقاعد می شوید که بازار معکوس شده و در حال بازگشت است. در عوض بازار همچنان در جهت مخالف شما حرکت می کند. سر انجام در نقطه ای، ارزش دلاری ضرر وارد شده آنقدر بزرگ می شود که دیگر قابل انکار نبوده و باید از معامله خارج شوید.

اولین واکنش رایج بین تمام معامله گران در هنگام مشاهده ی چنین معامله ای این است: «چرا ضرر را نپذیرفتم و معامله را وارونه نکردم؟» فرصت قرار دادن یک معامله در جهت مخالف زمانی که هیچ ریسکی وجود نداشت به راحتی قابل شناسایی بود؛ اما ما زمانی که در این معامله بودیم این فرصت را نمی دیدیم، زیرا در آن زمان اطلاعاتی که نشان دهنده ی این فرصت بود دردناک تعریف شده بود، بنابراین، ما این اطلاعات را در آگاهی مان مسدود کردیم.

وقتی که معامله گر فرضی ما شروع به تجارت کرد، لذت می برد و از لحاظ ذهنی بی دغدغه بود، او هیچ طرح شخصی یا چیزی برای اثبات نداشت. تا زمانی که در حال برنده شدن بود، از منظر «بگذار ببینم چه اتفاقی می افتد» وارد معاملات می شد. هرچه بیشتر موفق شد، کمتر احتمال شکست را در نظر گرفت. وقتی که در نهایت شکست خورد، احتمالاً در حالت ذهنی ای بود که اصلاً انتظار آن را نداشت. به جای تصور اینکه علت درد او انتظار اشتباهش درباره آنچه بازار باید انجام می داد یا نمی داد باشد، او بازار را مقصر دانست و برای جلوگیری از بازگشت مجدد چنین تجربیاتی دست به جمع آوری دانش بازار زد؛ به عبارت دیگر، او تغییر چشمگیری در دیدگاه خود – یعنی از بی دغدغه گی ذهنی به جلوگیری از درد – ایجاد کرد تا از ضرر اجتناب کند.

مشکل این است که جلوگیری از درد با دوری از ضرر امکان پذیر نیست. بازار الگوهای رفتاری ایجاد می کند و این الگوها تکرار می شوند، اما هر بار اینگونه نیست؛ بنابراین، هیچ راهی برای جلوگیری از ضرر یا اشتباه نکردن وجود ندارد. معامله گر ما این واقعیت های تجاری را حس نمی کند، زیرا او توسط دو نیرو به جلو رانده می شود: 1) او به شدت می خواهد احساس موفقیت خود را دوباره به دست بی آورد و 2) او نسبت به تمام دانشی که از بازار به دست آورده بسیار مشتاقانه رفتار می کند. آنچه که او متوجه نمی شود این است که علی رغم شورو شوقی که دارد، وقتی که از حالت بی دغدغه گی ذهنی به حالت فکری جلوگیری و اجتناب تغییر جهت داد، ذهنیت او نیز از یک نگرش مثبت به یک نگرش منفی تغییر کرد.

او دیگر تنها بر روی موفقیت تمرکز نمی کند، بلکه بیشتر بر این مسئله تکیه دارد که چگونه می تواند با جلوگیری از آسیب دوباره از سوی بازار، از درد جلوگیری کند. این نوع دیدگاه منفی هیچ تفاوتی با آن بازیکن تنیس یا گلف ندارد که تمام سعی خود را بر روی اشتباه نکردن متمرکز کرده است؛ هرچه بیشتر سعی می کند که اشتباه نکند، بیشتر مرتکب اشتباه می شود. با این حال، شناخت این شیوه ی فکری در ورزش بسیار آسان تر است، زیرا بین تمرکز فرد و نتایج او ارتباط واضح تری وجود دارد. در تجارت، به دلیل احساسات مثبت ناشی از کشف روابط جدید در داده ها و رفتار بازار، شناسایی این ارتباط می تواند مبهم و سخت تر باشد.

از آنجایی که او احساس خوبی دارد، هیچ دلیلی وجود ندارد که گمان کند یک جای کار می لنگد، به جز این نکته که درجه ای که تا آن حد تمرکز وی به سمت جلوگیری از درد می رود همان درجه ای است که او با آن تجربیاتی را به وجود می آورد که سعی در جلوگیری از آنها دارد. به عبارت دیگر، هرچه بیشتر باید موفق شود و شکست نخورد، تحمل کمتری برای هر گونه اطلاعاتی خواهد داشت که ممکن است نشان دهنده ی عدم دستیابی به آنچه می خواهد باشد. هرچه اطلاعات بیشتری را مسدود کند، توانایی کمتری برای درک فرصت های مفید به نفع خود خواهد داشت.

یادگیری هرچه بیشتر در مورد بازارها تنها به منظور جلوگیری از درد، مشکلات او را پیچیده تر می کند؛ زیرا هرچه بیشتر یاد می گیرد، طبیعتاً از بازارها انتظار بیشتری خواهد داشت و وقتی بازار نقش خود را آنگونه که او می خواهد ایفا نمی کند این امر برای او دردناک تر خواهد بود. او به طور ناخواسته چرخه ی نامناسبی ایجاد می کند که در آن هرچه بیشتر یاد می گیرد، بر ناتوانی او افزوده می شود. هر چه ناتوان تر می شود، بیشتر مجبور به یادگیری خواهد شد. این چرخه تا جایی ادامه پیدا می کند که او با تنفر دست از تجارت بردارد و یا درک کند که ریشه اصلی مشکلات تجاری اش دیدگاه وی و نه عدم آگاهی از بازارها است.

برندگان، بازندگان، رونق و رکود

مدتی طول می کشد تا اکثر معامله گران تسلیم شوند و یا منبع واقعی موفقیت خود را دریابند. در عین حال، برخی از معامله گران می توانند تا حدی تجارت را درک کرده و وارد چیزی شوند که معمولاً با عنوان «چرخه رونق و رکود» از آن یاد می شود.

برخلاف آنچه ممکن است بعضی از شما از مثال معامله گر تازه کار استنباط کرده باشید، همه از یک نگرش ذاتاً منفی برخوردار نیستند و به همین دلیل همواره شکست نمی خورند. بله درست است که برخی از معامله گران به طور مداوم شکست می خورند، اغلب تا زمانی که همه چیز را از دست می دهند و یا تجارت را کنار می گذارند، زیرا دیگر تاب و تحمل درد عاطفی بیشتر را ندارند. با این حال، معامله گران بسیاری وجود دارند که جویندگان سرسختی هستند و از نگرش موفق کافی برای ورود به تجارت برخوردارند، به گونه ای که علی رغم مشکلات فراوان در نهایت یاد میگیرند که چگونه پول کسب کنند؛ اما من می خواهم بر این موضوع تأکید کنم که آنها فقط به صورت محدود یاد می گیرند چگونه درآمد کسب کنند؛ آنها هنوز یاد نگرفته اند که چگونه با تأثیرات منفی سرخوشی مقابله کرده و یا پتانسیل خود تخریبی را جبران کنند.

سرخوشی و خود تخریبی دو نیروی روانشناختی قدرتمند هستند که تأثیر بسیار منفی ای بر روی هدف نهایی تان خواهند داشت؛ اما اینها نیروهایی نیستند که شما باید قبل از شروع به موفقیت و یا شروع به موفقیت یکنواخت نگران آنها باشید و این یک مشکل بزرگ است. وقتی موفق می شوید، شما لااقل نگران چیزهایی هستید که ممکن است برای شما مشکل ساز شوند، به ویژه چیزهایی که مانند سرخوشی احساس خوبی دارند. یکی از ویژگی های اصلی حالت سرخوشی این است که یک احساس اعتماد به نفس عالی ایجاد می کند که در آن امکان وقوع هر اشتباهی عملاً غیر قابل تصور است. در مقابل، خطاهای ناشی از خود تخریبی ریشه در ناسازگاری هایی دارند که معامله گران به شایستگی داشتن پول و یا موفق شدن نسبت می دهند.

در حال موفقیت است که شما بیشتر در معرض انجام اشتباهات، تجارت بیش از حد، قرار دادن پوزیشن های بسیار بزرگ و نقض قوانین خود قرار می گیرید و یا به طور کلی به گونه ای فعالیت می کنید که گویی رفتار تان به هیچ گونه محدودیت محتاطانه ای نیاز ندارد. حتی ممکن است دچار افراط و تفریط فکری شده و تصور کنید که شما خود بازار هستید. با این حال، بازار به ندرت با این امر موافق است و وقتی مخالفت می کند، شما صدمه می بینید. این آسیب و درد عاطفی معمولاً به میزان قابل توجهی است. شما رونقی را تجربه می کنید که یک رکود اجتناب ناپذیر را به دنبال دارد.

اگر بخواهم معامله گران را بر اساس نتایجی که به دست می آورند طبقه بندی کنم، آنها را در 3 دسته گسترده قرار خواهم داد. کوچکترین گروه، احتمالاً کمتر از 10% از معامله گران فعال، برندگان مداوم هستند. آنها دارای منحنی سهام رو به رشد با دراودان های نسبتاً جزئی هستند. دراودان هایی که آنها تجربه می کنند از نوع ضررهای معمولی اند که در هر روش یا سیستم معاملاتی اتفاق می افتد. آنها نه تنها یاد گرفته اند که چگونه پول کسب کنند، بلکه دیگر نسبت به نیروهای روانشناختی ای که باعث چرخه رونق و رکود می شوند آسیب پذیر نیستند.

گروه بعدی، 30 تا 40% از معامله گران فعال، متشکل از بازندگان مداوم است. منحنی های سهام آنها تصویر جزئی ای از منحنی های برندگان مداوم، اما در جهت مخالف است (تعداد زیادی معاملات ناموفق و هرزگاهی یک معامله موفق). صرف نظر از اینکه چه مدت زمانی مشغول به تجارت بوده اند، چیزهای زیادی در مورد تجارت وجود دارد که یاد نگرفته اند. آنها یا توهماتی در مورد ماهیت تجارت دارند و یا به شیوه هایی که عملاً موفقیت آنها را غیر ممکن می سازد اعتیاد پیدا کرده اند.

بزرگترین گروه، 40 تا 50% باقی مانده از معامله گران فعال متعلق به «چرخه رونق و رکود» هستند. آنها می دانند چگونه پول در بی آورند، اما یاد نگرفته اند که مجموعه مهارت هایی وجود دارند که باید برای حفظ پولی که به دست آورده اند به آنها تسلط داشته باشند. در نتیجه، منحنی سهام آنها به طور معمول شبیه به رولر کوستر – با یک صعود خوب و ثابت به سوی یک افت شدید و سپس یک صعود خوب و ثابت دیگر به سمت یک افت شدید دیگر – است. به این ترتیب، این چرخه رولر کوستر همچنان ادامه پیدا می کند.

من با معامله گران باتجربه بسیاری کار کرده ام که مجموعه معملات موفق باورنکرنی ای داشته اند که گاهی اوقات این روند ماه ها بدون حتی یک روز ناموفق ادامه داشته است. کسب 15 یا 20 معامله موفق پشت سرهم برای آنها یک امر غیر عادی نیست؛ اما برای آنهایی که در چرخه رونق و رکود قرار دارند، این مجموعه معاملات معمولاً به یک شکل خاتمه می یابند، یعنی به ضررهای بزرگی که ناشی از سرخوشی یا خود تخریبی هستند می انجامند.

اگر این ضررها نتیجه سرخوشی باشند، مهم نیست که این روند ادامه دار چه فرمی – مثلاً تعدادی معاملات موفق پشت سرهم، یک منحنی سهام با روند رو به رشد و یا حتی یک معامله موفق – را به خود بگیرد. به نظر می رسد وقتی که اعتماد به نفس بیش از حد یا سرخوشی شروع به تسخیر فرآیند فکری می کند هر فردی از سطح و توان متفاوتی برخوردار است. با این حال، وقتی که این تسخیر اتفاق می افتد، معامله گر دچار مشکل شدیدی می شود.

در حالت اعتماد به نفس بیش از حد یا سرخوشی، شما نمی توانید هیچ گونه ریسکی را درک کنید، زیرا سرخوشی باعث می شود تا باور داشته باشید که مطلقاً هیچ اشتباهی رخ نخواهد داد. اگر هیچ اشتباهی رخ ندهد، هیچ نیازی برای قوانین و مرزهایی برای کنترل رفتار نیز وجود ندارد؛ بنابراین، قرار دادن یک پوزیشن بزرگ تر از حد معمول نه تنها مناسب به نظر می آید بلکه قانع کننده است.

با این حال، به محض قرار دادن پوزیشن بزرگتر از حد معمول شما در معرض ریسک قرار می گیرید. هرچه پوزیشن بزرگ تر باشد، تأثیر مالی نوسانات کوچک قیمت بر روی سهام شما نیز بیشتر خواهد بود. اگر تأثیر بزرگتر از حد معمول یک حرکت مخالف پوزیشن شما را با یک باور قاطع که بازار دقیقاً همانطور که انتظار دارید اقدام خواهد کرد ترکیب کنید، به این ترتیب شما وارد شرایطی می شوید که در آن یک تیک در جهت مخالف معامله شما می تواند کاری کند که «ذهن تان هنگ کند» و در نتیجه بی حرکت بمانید.

در نهایت وقتی خود را از این پوزیشن بیرون می کشید، احساس تعجب، سرخوردگی و خیانت کرده و به این فکر می کنید که چگونه چنین اتفاقی رخ داده است. در واقع، این احساسات تان هستند که به شما خیانت کرده اند. با این حال، اگر دلایل اساسی آنچه که اکنون توضیح دادم را درک نمی کنید و یا از آن آگاهی ندارید، چاره ای جز سرزنش بازار نخواهید داشت. اگر باور دارید که بازار باعث و بانی این عمل است، در این صورت برای محافظت از خود مجبور خواهید شد بیشتر در مورد بازارها یاد بگیرید. هرچه بیشتر یاد بگیرید، طبیعتاً اعتماد به نفس بیشتری در توانایی خود برای موفقیت خواهید داشت. با افزایش اعتماد به نفس، احتمال بیشتری وجود دارد که در برهه ای دچار سرخوشی شده و این چرخه را دوباره تکرار کنید.

ضررهای ناشی از خودتخریبی می توانند به همان میزان آسیب زننده باشند، اما از لحاظ ماهیت معمولاً کمتر بدیهی به نظر می رسند. اشتباهاتی مانند قرار دادن اردر فروش به جای خرید یا برعکس و یا انجام برخی از فعالیت هایی نامناسب در بدترین زمان ممکن، نمونه های بارزی از این مسئله هستند که چگونه معامله گران مانع از موفقیت خود می شوند.

دلیل اینکه فردی نخواهد پیروز شود چیست؟ در واقع این سؤال مطرح نیست که فرد چه چیزی می خواهد، زیرا من معتقدم که تمام معامله گران دوست دارند پیروز شوند. با این حال، غالباً تضادهایی در مورد پیروز شدن وجود دارند. بعضی اوقات، این تضادها به قدری قدرتمند و تأثیر گذار هستند که ما رفتار خود را در تضاد مستقیم با آنچه می خواهیم می بینیم. این تضادها می توانند ناشی از تربیت دینی، اخلاق کاری یا انواع خاصی از آسیب های دوران کودکی باشند.

اگر این تضادها وجود داشته باشند، به این معنی است که محیط ذهنی شما کاملاً با اهداف تان مطابقت ندارد؛ به عبارت دیگر، شما کاملاً و در تمام سطوح با این نتیجه موافق نیستید؛ بنابراین، نمی توانید تصور کنید این توانایی را دارید که مبلغ نامحدودی از پول را در اختیار خود قرار دهید تنها به این دلیل که یاد گرفته اید چگونه تجارت کنید و پول در آوردن در بازار بسیار آسان است.

یک بروکر فیوچرز در یکی از شرکت های بزرگ کارگزاری یکبار اینگونه گفت که وقتی صحبت از مشتریانش می شود، او همیشه این شعار را در سر دارد که معامله گران کالا همیشه رفتنی هستند و این وظیفه او است که تا زمان رفتن آنها باعث راحتی و خوشحالی شان شود. البته او مزاح کرد، اما حقیقت زیادی در سخن او وجود دارد. بدیهی است، اگر شما بیشتر از آنچه که کسب می کنید از دست بدهید، نمی توانید دوام بی آورید. آنچه کمتر مشهود است، یعنی یکی از رمز و رازهای موفقیت، این است که اگر برنده شوید ممکن است بازهم رفتنی باشید؛ یعنی اگر برنده شوید و یاد نگرفته باشید که چگونه یک توازن سالم بین اعتماد به نفس و خویشتن داری ایجاد کنید، یاد نگرفته اید که چگونه پتانسیل های ممکن برای خود تخریبی را شناسایی کرده و در صدد جبران آنها باشید و دیر یا زود شکست خواهید خورد.

اگر شما جزء افرادی هستید که در چرخه رونق و رکود قرار دارید، این را در نظر بگیرید: اگر می توانستید تمام معاملات ناموفقی که ناشی از یک خطا یا بی پروایی بوده اند را دوباره انجام دهید، در حال حاضر چقدر سرمایه داشتید؟ بر اساس این نتایج محاسبه شده، اکنون منحنی ارزش سهام شما چطور بود؟ من مطمئنم بر این اساس بسیاری از شما در دسته برندگان مداوم قرار می گیرید. اکنون به این فکر کنید که در زمان وقوع این ضررها چگونه نسبت به آنها واکنش نشان دادید. آیا مسئولیت کامل آنها را بر عهده گرفتید؟ آیا سعی کردید مشخص کنید که چگونه می توانید دیدگاه، نگرش و رفتارتان را تغییر دهید؟ یا به بازار نگاه کردید که ببینید در مورد آن چه چیزی را می توانید یاد بگیرید تا از وقوع دوباره چنین چیزی جلوگیری کنید؟ بدیهی است که بازار هیچ ارتباطی با پتانسیل شما برای بی پروایی و یا خطاهای مرتبط با برخی از تضادهای داخلی شما درباره استحقاق پول ندارد.

احتمالاً یکی از سخت ترین مفاهیم برای معامله گران در ایجاد توازن این است که بازار، نگرش و یا حالت ذهنی آنها را ایجاد نمی کند و به سادگی آنچه در درون وجود دارد را مانند یک آینه به آنها منعکس می کند. اگر مطمئن هستید، به این دلیل نیست که بازار چنین احساسی را در شما به وجود آورده است، بلکه باورها و نگرش های شما به گونه ای با هم در تقارن هستند که این شما را قادر می سازد چیزی را تجربه کنید، مسئولیت نتیجه ی آن را بر عهده بگیرید و بینش موجود را استخراج کنید. شما تنها به این دلیل اعتماد به نفس خود را حفظ می کنید که مدام در حال یادگیری هستید. در مقابل، اگر عصبانی هستید و می ترسید، به این دلیل است که تا حدی اعتقاد دارید که بازار (و نه شما) این نتایج را ایجاد می کند.

در نهایت، بدترین پیامد عدم مسئولیت پذیری این است که شما را در چرخه درد و نارضایتی نگه می دارد. یک لحظه درباره آن فکر کنید. اگر شما مسئولیت نتایجی که به دست می آورید را بر عهده نگیرید، در این صورت می توانید فرض کنید نیاز به یادگیری چیزی ندارید و دقیقاً همانطور که هستید باقی بمانید. به این ترتیب، رشد و تغییر نخواهید کرد. در نتیجه، شما به همان شکل با اتفاقات روبرو شده، به همان روش به آنها پاسخ داده و همان نتایج ناخوشایند را دریافت خواهید کرد.

یا اینکه ممکن است فرض کنید که راه حل مشکلات شما کسب دانش بیشتر درباره بازارها است. یادگیری همیشه یک ویژگی خوب به شمار می آید، اما در این مورد خاص اگر شما مسئولیت نگرش ها و دیدگاه های خود را بر عهده نگیرید، پس شما یک چیز ارزشمند را به دلایل اشتباه یاد گرفته اید – دلایلی که باعث می شوند آنچه که آموخته اید را به روش های نامناسب به کار بگیرید. شما بدون اینکه متوجه باشید، از دانش خود برای رفع مسئولیت و ریسک کردن استفاده خواهید کرد. در طی این پروسه همان چیزهایی را ایجاد می کنید که سعی در دوری از آنها را دارید و این شما را در چرخه درد و نارضایتی نگه می دارد.

با این حال، سرزنش بازار یک مزیت نهفته برای آنچه می خواستید و به دست نیاوردید به همراه دارد؛ شما می توانید موقتاً خودتان را از نقد از خود محافظت کنید. به این دلیل می گویم «موقتاً» که وقتی شما مسئولیت را انتقال می دهید، خودتان را از آن چیزی که باید از این تجربه یاد می گرفتید جدا می کنید. تعریف ما از یک نگرش موفق را به یاد داشته باشید: داشتن انتظار مثبت از تلاش های خود با پذیرش این نکته که هر نتیجه ای که به دست می آورید بازتاب کاملی است از سطح پیشرفت شما و آنچه باید برای بهتر عمل کردن یاد بگیرید.

اگر برای مسدود کردن احساسات دردآور ناشی از سرزنش خود، تقصیرات را به گردن این و آن بی اندازید، درست مثل این است که یک چسب زخم عفونی را بر روی زخم بگذارید. ممکن است فکر کنید که مشکل را حل کرده اید، اما این مشکل بعداً دوباره، بدتر از گذشته، ظاهر خواهد شد. قطعاً همینطور خواهد بود، زیرا شما چیزی یاد نگرفته اید که شما را وادار به انجام تفسیرهایی کند که منجر به یک تجربه رضایت بخش تر شود.

آیا تاکنون به این فکر کرده اید که چرا گذاشتن پول بر روی میز (قمار) سخت تر از پذیرفتن یک ضرر است؟ وقتی که ضرر می کنیم، به روش های بسیاری می توانیم تقصیر را به گردن بازار انداخته و از قبول مسئولیت سر باز بزنیم؛ اما وقتی که قمار می کنیم، دیگر نمی توانیم بازار را مقصر بدانیم. بازار هیچ کاری به جز ارائه آنچه می خواستیم انجام نداده است، ما از توانایی لازم برای بهره وری مناسب از این فرصت برخوردار نبودیم؛ به عبارت دیگر، هیچ راهی برای توجیه این درد وجود ندارد.

شما در قبال آنچه بازار انجام می دهد یا نمی دهد مسئول نیستید، اما مسئولیت هر نتیجه ای که حاصل از فعالیت های تجاری تان است بر عهده شما است. شما در قبال آنچه آموخته اید و همچنین تمام چیزهایی که باید هنوز یاد بگیرید مسئول هستید. مؤثرترین راه برای شناسایی آنچه که باید برای موفقیت یاد بگیرید این است که در خود یک نگرش موفق ایجاد کنید، زیرا این یک دیدگاه ذاتاً خلاقانه است. نه تنها این نوع نگرش ذهن شما را برای آنچه که باید یاد بگیرید باز می کند، بلکه باعث ایجاد طرزفکری می شود که برای شناسایی آنچه که هیچ کس تجربه نکرده بسیار مساعد است.

ایجاد یک نگرش موفق برای موفقیت شما بسیار حائز اهمیت است. مشکل بسیاری از معامله گران این است که فکر می کنند از قبل دارای این نوع نگرش هستند (که اینطور نیست) یا انتظار دارند که بازار با ارائه معاملات موفق این نوع نگرش را در آنها به وجود بی آورد. شما در قبال توسعه نگرش موفق خود مسئول هستید. بازار این کار را برای شما انجام نخواهد داد و من می خواهم تا جایی که امکان دارد بر این نکته تأکید کنم، هیچ درصدی از تحلیل بازار نبود یک نگرش موفق را برای شما جبران نخواهد کرد. درک بازارها توانایی لازم برای انجام معاملات موفق را به شما ارائه می دهد، اما اگر شما از یک نگرش موفق برخوردار نباشید این توانایی شما را به یک معامله گر موفق مداوم تبدیل نخواهد کرد.

مطمئناً می توان استدلال کرد که برخی از معامله گران به این دلیل شکست می خورند که به اندازه کافی درباره بازارها اطلاع ندارند و بنابراین معمولاً معاملات اشتباهی را انتخاب می کنند. باوجود اینکه این امر منطقی به نظر می رسد، تجربه من اینطور بوده است که معامله گرانی که نگرش بازنده ای دارند صرف نظر از اینکه چقدر درباره بازارها می دانند معاملات اشتباهی را انتخاب می کنند. در هر صورت، نتیجه همان است و آنها شکست می خورند. از سوی دیگر، معامله گرانی که نگرش موفقی داشته و تقریباً چیزی در مورد بازارها نمی دانند می توانند معاملات خوبی را انتخاب کنند و اگر اطلاعات شان در مورد بازارها بیشتر باشد می توانند معاملات به مراتب بهتری را برگزینند.

اگر می خواهید تجربه خود از بازارها را از حالت ترس به اعتماد به نفس تغییر دهید، اگر می خواهید نتایج خود را از یک منحنی نامنظم سهام به یک روند صعودی ثابت تغییر دهید، اولین قدم این است که مسئولیت پذیر باشید و از بازارها انتظار نداشته باشید چیزی به شما ارائه داده یا کاری برای شما انجام دهند. اگر به این نتیجه برسید که از این نقطه به بعد باید همه ی این کارها را خودتان انجام دهید، بازار دیگر نمی تواند دشمن شما باشد. اگر مبارزه با بازار (در واقع مبارزه با خودتان) را متوقف کنید، شگفت زده خواهید شد که چقدر سریع آنچه که باید یاد بگیرید را شناسایی کرده و با چه سرعتی آن را یاد می گیرید. مسئولیت پذیری یک عامل اساسی در دستیابی به یک نگرش موفق است.

فصل 4 - ثبات: یک حالت ذهنی

بازگشت به کتاب Trading In The Zone

IranForexBrokers.com Facebook IranForexBrokers.com Google plus IranForexBrokers.com Twitter

افشای ریسک: معامله در بازار Forex با ریسک بالایی همراه است و ممکن است برای همه ی سرمایه گذاران مناسب نباشد، چرا که امکان دارد تمام سرمایه ی خود را از دست بدهید. تمام اطلاعات موجود در وب سایت FxIran.com تنها به منظور اطلاع رسانی می باشد و این وب سایت مشاوره های مالی و خدمات تجاری Forex ارائه نمی دهد. لطفا، مفاد کامل افشای ریسک را مطالعه بفرمایید.

خانه      |      بروکرهای Forex      |      تبلیغات      |      افشای ریسک      |      تماس با ما

ما را دنبال کنید!

تمامی مطالب موجود در وب سایت «FxIran.com» تحت حمایت قانون حق چاپ، مالکیت معنوی و همچنین DMCA می باشد.

Copyright © 2016 - 2022 FxIran.com

DMCA.com Protection Status